پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
چند حدیث از امام یازدهم شیعیان
نوشته شده در دو شنبه 30 بهمن 1391
بازدید : 120
نویسنده : مهدی

امام حسن عسکری فرموده:

دوستى نيكان به نيكان، ثوابست براى نيكان. و دوستى بدان به نيكان، فضيلت است براى نيكان. و دشمنى بدان با نيكان، زينت است براى نيكان. و دشمنى نيكان با بدان، رسوايى است براى بدان.


وفرموده اند
:

از جمله تواضع و فروتنى، سلام كردن بر هر كسى است كه بر او مى گذرى، و نشستن در پايين مجلس است.
***ولادت امام حسن عسکری مبارک**

امام یازدهمم شیعیان:

خنده بيجا از نادانى است.
***********

123 1342



فعلا نصیحت می کنم
نوشته شده در دو شنبه 30 بهمن 1391
بازدید : 102
نویسنده : مهدی

گزیده بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با مردم آذربایجان :

در اين ماجرا متأسفانه رئيس يك قوه به استناد يك اتهام ثابت نشده و حتي مطرح نشده در دادگاه، دو قوه ديگر يعني مجلس و قوه قضاييه را متهم ساخت كه كاري بد، غلط، نامناسب، خلاف شرع، خلاف قانون و خلاف اخلاق بود


 
اين رفتار، حقوق اساسي مردم را نيز تضييع كرد چرا كه زندگي در «آرامش و امنيت رواني و اخلاقي»، جزو حقوق اساسي ملت است.


بنده فعلاً نصيحت مي كنم كه اين كار شايسته اي براي نظام جمهوري اسلامي نيست.


استيضاح بايد فايده اي داشته باشد اما چند ماه مانده به پايان كار دولت، استيضاح يك وزير آن هم به خاطر مسئله اي كه مربوط به وزير نيست، چه علت و فايده اي دارد؟


در داخل مجلس هم كساني حرفهاي نامناسب بر زبان آوردند كه آن هم غلط بود.


دفاع رئيس محترم مجلس هم قدري زياده روي بود و لزومي نداشت .
نه آن متهم كردن، نه آن برخورد كردن و نه آن استيضاح، مسائل مناسبي
نبود .

وقتي دشمن مشترك وجود دارد و توطئه ها از هر طرف شكل مي گيرد واقعاً جز افزايش برادري ها و ايستادگي در مقابل دشمن بايد كار ديگري كرد؟


اين رفتارها مناسب با سوگندها نيست

مسئولان، دولت و مجلس، همه تلاشهاي خود را براي حل گره ها و مشكلات اقتصادي مردم و كشور متمركز كنند زيرا همانطور كه چند سال پيش گفتم دشمن نقشه ها و توطئه هايش را در مسائل اقتصادي متمركز كرده است .


در عمل چه كار كرديد ؟


چند سال قبل درباره مبارزه با فساد اقتصادي، نامه اي به رؤساي قوا نوشتم مكرر مي گويند فساد اقتصادي اما اين كار به زبان گفتن تمام نمي شود بلكه نيازمند مبارزه عملي است، در عمل چه كار شد؟ در عمل چه كار كرديد؟ اين مسائل انسان را متأثر مي كند.


تقوا، تقوا، تقوا!، از مسئولان توقع داريم با صبر، ميدان ندادن به احساسات سركش و ملاحظه مسائل كشور، همه توان و نيروها را براي حل مشكلات مردم متمركز كنند و حالا كه دشمني هاي دشمن شدت يافته، آنها هم رفاقتهايشان را شدت دهند.


ان شاءالله اين نصيحت خيرخواهانه و مشفقانه مورد توجه مسئولان بخصوص مسئولان بالا قرار گيرد و به آن پايبند باشند.

لبیک یا خامنه ای

میلاد یازدهمین ستاره آسمان امامت و ولایت بر پیروانش مبارک باد

 

123 1342



درعمل چه کردید؟؟؟؟
نوشته شده در یک شنبه 29 بهمن 1391
بازدید : 150
نویسنده : مهدی

مقام عظمای ولایت رهبر معظم انقلاب اسلامی:

 عملاً با فساد مبارزه کنید. هى بگوئیم مبارزه با فساد اقتصادى.

خب، کو؟

در عمل چه کار شد؟

چه کار کردید؟

اینهاست که انسان را متأثر میکند

******

123 1342



حکمتهایی از نهج البلاغه
نوشته شده در شنبه 28 بهمن 1391
بازدید : 124
نویسنده : مهدی


 

 

 

وَ قَالَ علی [عليه السلام] مَنْ أَبْطَأَ بِهِ عَمَلُهُ لَمْ يُسْرِعْ بِهِ نَسَبُهُ .

 

 

 

 

كسى كه كردارش او را به جايى نرساند ، افتخارات خاندانش او را به جايى نخواهد رسانيد.

//////////////////////////

 

123 1342



حکمتهایی از نهج البلاغه
نوشته شده در شنبه 28 بهمن 1391
بازدید : 122
نویسنده : مهدی

قَالَ علی [عليه السلام] فِى الَّذِينَ اعْتَزَلُوا الْقِتَالَ مَعَهُ خَذَلُوا الْحَقَّ وَ لَمْ يَنْصُرُوا الْبَاطِلَ .

(درباره آنان كه از جنگ كناره گرفتند) حق را خوار كرده ، باطل را نيز يارى نكردند.

 

%*********************

وَ قَالَ علی [عليه السلام] مَنْ جَرَى فِى عِنَان أَمَلِهِ عَثَرَ بِأَجَلِهِ .

آن كس كه در پى آرزوى خويش تازد ، مرگ او را از پاى در آورد.

////////////////////////

وَ قَالَ علی[عليه السلام] أَقِيلُوا ذَوِى الْمُرُوءَاتِ عَثَرَاتِهِمْ فَمَا يَعْثُرُ مِنْهُمْ عَاثِرٌ إِلَّا وَ يَدُ اللَّهِ بِيَدِهِ يَرْفَعُهُ .

از لغزش جوانمردان در گذيريد، زيرا جوانمردى نمى لغزد جز آن كه دست خدا او را بلند مرتبه مى سازد.

$#################

وَ قَالَ علی[عليه السلام] قُرِنَتِ الْهَيْبَةُ بِالْخَيْبَةِ وَ الْحَيَاءُ بِالْحِرْمَانِ وَ الْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ فَانْتَهِزُوا فُرَصَ الْخَيْرِ .

ترس با نا اميدى ، و شرم با محروميت همراه است ، و فرصت ها چون ابرها مى گذرند ، پس فرصت هاى نيك را غنيمت شماريد.

#########110 ##

 

123 1342



اللهم کل ولیک الفرج
نوشته شده در جمعه 27 بهمن 1391
بازدید : 121
نویسنده : مهدی

یا امام زمان ادرکنی

*******

 

123 1342



چند حکمت اموزنده ازبزرگان
نوشته شده در جمعه 27 بهمن 1391
بازدید : 130
نویسنده : مهدی

آرمان  را نباید فراموش ساخت اما می توان ھر دم ، به روشی بھتر برای رسیدن به آن اندیشید.

حکیم ارد بزرگ

**
ھیچ گاه از داشتن دشمن نترس ، از انجام ندادن درست آرمان ھای خویش بترس .
حکیم ارد بزرگ

******
میان گام نخست و آرمان بازه ای نیست ، آنچه داریم اندازه نیروی کنونی ماست .
حکیم ارد بزرگ

**************
کمر راه ھم در برابر آرمان خواھی برآزندگان خواھد شکست .

حکیم ارد بزرگ
/////////////////////

123 1342



چند حکمت اموزنده ازبزرگان
نوشته شده در پنج شنبه 26 بهمن 1391
بازدید : 136
نویسنده : مهدی

مھم نیست تا چه میزان رشد کرده ایم ، مھم این است که از آرمان ھایمان دور نشده
باشیم .

حکیم ارد بزرگ


ھدف آدمھای کارآمد ، پیدا نمودن راھی مناسب برای ساختن ایده ھاست .
حکیم اردبزرگ


آنکه در بیراھه قدم بر می دارد آرمان و ھدف خویش را گم کرده است .

حکیم ارد بزرگ


به جای خود کم بینی و آرمان گریزی ، پای در راه نھیم که این تنھا درمانگر دردھای
زندگی ست .

حکیم ارد بزرگ

123 1342



زند باد بهار
نوشته شده در پنج شنبه 26 بهمن 1391
بازدید : 129
نویسنده : مهدی

زنده باد بهار شان

خوش به حالشان

خوش به حال اطرافیانشان

ماراچه به بهارتان

مارا همیشه زمستان وخزان است

منتظرگذر عمریم باجیب خالی

پیش همه دوست وخانه ماندروسیاهی

نمی شود این آقایان حرفهای بزرگ نزننذ

نمی شود بازار و ما را به حال خود بزارند

امروزبگند بازار کنترل است ارزانی

می دانیم فردایش همان نایاب است وگرانی

ازبرنجش بگیر روغن و شوینده وتامرغ اش

حال آنهایی که چون گوشت و پسته ،مال بهاریان است بی خیالش

مارا چه به خودرو،ماراضییم به اسب وخرش

 

123 1342



حکمتهایی از نهج البلاغه
نوشته شده در چهار شنبه 25 بهمن 1391
بازدید : 131
نویسنده : مهدی

قَال علی َ[عليه السلام] كُنْ فِى الْفِتْنَةِ كَابْنِ اللَّبُونِ لَا ظَهْرٌ فَيُرْكَبَ وَ لَا ضَرْعٌ فَيُحْلَبَ.

در فتنه ها چونان شتر دو ساله باش، نه پشتى دارد كه سوارى دهد و نه پستانى تا او را بدوشند.

************************************

قَالَ علی[عليه السلام] أَزْرَى بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَشْعَرَ الطَّمَعَ وَ رَضِيَ بِالذُّلِّ مَنْ كَشَفَ عَنْ ضُرِّهِ وَ هَانَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ مَنْ أَمَّرَ عَلَيْهَا لِسَانَهُ.

آن كه جان را با طمع ورزى بپوشاند خود را پُست كرده ، و آن كه راز سختى هاى خود را آشكار سازد خود را خوار كرده ، و آن كه زبان را بر خود حاكم كند خود را بى ارزش كرده است.

************

123 1342



شهرک ولیعصر چوکا -فروش منزل آپارتمان
نوشته شده در چهار شنبه 25 بهمن 1391
بازدید : 300
نویسنده : مهدی

چوایرا ن نباشد تن من مباد

123 1342



الاقتصادیون
نوشته شده در سه شنبه 24 بهمن 1391
بازدید : 144
نویسنده : مهدی

انالاادراک فی الاقتصادالایرانیه

السلام علیک یا اخوان و......

سلام دوستان یاران هموطنان

من که اقصاد نمی فهمم و چیزی در باره اقتصاد

و تورم و گرانی و منشا آنها نمی دانم

ولی چیزی را که می بینم و با گفته ها و برنامه های دولت مردان

می سنجم و ارزیابی ام چنین است که ما سر کاریم

به ما گفته شد جنس خارجی نخرید ارز بر است صرف ندارد داخلی بخرید تا تولید تقویت شود

ما چنین کردیم ولی چه فایده جنس خارجی ده برابر شد

داخلی اش هم توان رقابت ندارد و وابسته است همانند ان گران شد پس کمکی شد به گران و گرانتر شدن

جنس در بازار . وپرشدن جیب سرمایه دار و حسرت برای مصرف کننده نیازمند

حالا اینها به کنار مواد نداریم تحریم هستیم ارز و طلا گران است و غیره که می دانیم عاملش

دولتمردان مدیر بی تدبیر یا نه بهتر بگوییم خود اگاه و منفعت طلب هستند

همه به کنار آخر ایرانی نباید چیزی بدرد بخور بخورد و بپوشد و سوار شود ؟؟؟؟؟

جنس خارجی نخریدیم.

دنبال لوس و مد نرفتیم

نمی دانم پسته سایر خشکبار از کجا می آید؟

دامغان  ورفسنجان مال کدام کشوراست با چه ارزی کار می کنند؟

برنج که به قولی مازاد داریم از کدام کشور وارد می شود حتی وارداتی هندی اش

هم جمع آوری شد یافت نمی شود؟

چای ، گوجه؛ حبوبات، گوشت،مرغ؛لبنیات و .......همه از کجا می آیند که ارز اینقدر روی اینها تاثیر گذاشته

است؟

حالا خارجی بداست نخریدیم نخوردیم و استفاده نکردیم

داخلی هم چون ارز گران است بازار دارد صادر شد تا ارز اوری شود جیب عده ای پرگردد

ما در این وسط چه گناهی کردیم چه بخوریم چه بپوشیم و ................هیچ

خارجی گران است نخرید!!!111

داخلی صادر کنیم ارز بیاوریم چون صادرات صرف دارد داخل گران بخریم

پس همه چیز گران است و گران است وگران باید بسازیم

به سیب زمینی اردبیل آب پز سلام

گوش دشمن کر این را هم تعزیراتی ش نکنند گران نشود!

 

 

 

 

123 1342



حضور باشکوه
نوشته شده در یک شنبه 22 بهمن 1391
بازدید : 113
نویسنده : مهدی

مردم باحضورشان دین خود را مجدد به نظام و انقلاب اداکردند

مردم با حضورشان لبیک مجدد به رهبری گفتند

مردم با حضورشان از عزت وشرف وناموس آزادی و استقلال خود دفاع کردند

مردم باحضورشان حماسه مجدد خلق و به یاوه سرایان و دشمنان  نه گفتند

مردم در حماسه افرینی تک اند روسفیدند، بیدارند و با بصیرت ؛ تشخیص درست دارند بد و خوب را خوب می شناسند بر عهد و پیمان خود با رهبری و شهدا و نظام پایبندند

مردم با حضورشان همه کار کردند، حضورشان معنا و مفهوم خاص خود را داشت یعنی بدخواهان بدانید با تحریم وتهدید ما را نمی توانید از انقلاب جدا کنید ما ایستاده ایم تااخر حتی برما گلوله ببارد

مردم  خوبند خوب امدن و خوب می ایند همیشه حضور دارند لبیک گویان در سخت ترین شرایط مدیران ونظان را تنها نمی گذارند

مردم با حضورشان مسولان بی دغدغه بی توجه را شرمنده کردند این همه همت و اخلاص ، فداکار  باید افرین گفت

مردم شما بی ادعا تکلیتان را به خوبی انجام دادید مدیران باید دید چه کردند و چه می کنند؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!

خسته نباشید

*********

این همه لشکر به عشق رهبر آمده بود

به کوری دشمنان

123 1342



الله اکبر
نوشته شده در شنبه 21 بهمن 1391
بازدید : 109
نویسنده : مهدی

22بهمن مبارک

*******

 

 

والفجر

 

123 1342



شکر حامیان خوبی داریم
نوشته شده در جمعه 20 بهمن 1391
بازدید : 119
نویسنده : مهدی

از جمله حامیان خوب این ملت همیشه درصحنه

سازمان حمایت از مصرف کننده است

که همه دیدند چگونه در راستای تصحیح و تسریح

دروغها و وعده های دروغین کاهش قیمتها

در قیمت پذاری خودرو از مصرف کننده حمایت شد

یادم نمی رود که رییس جمهور روزی گفت خودروی ملی ارزان تولید می کنیم زیر 10تومان تا جوانان

حال کنند

همه هم شنیده ایم بارها گفته شده که در تولید خودرو و قطعات خود کفایی رسیده و وابسته به خارج نیستیم

پس این همه تلاش خودکفایی همه از خودمان هست دلار در این وسط چه نقشی دارد که باعث افزایش قیمتها می شود

النتیجه اینکه هر چه مسولان می گند دروغ است

خودکفایی در تولید برنج که پیدا نمی شود

هروقت حرف از کاهش قیمت و وجود محصولات در انبار و غیره بشود باید منتظر عواقب بد

کمبود و گرانی همانند خودرو در بازار بود

به محض افزایش قیمت خودرو قیمت طلا و ارز کاهش می یابد

بین اینها یک رابطه وجود دارد که سودش را

سودجویان مدیران شرکتها می برند

دستتان از این همه حمایت درد نکند

واقعا باید گفت افرین درعرض شش ماه دوبار افزایش قیمت  چند برابری  هنری است

که فقط از این حامیان محترم برمی اید

البته این عیدی بود که در آستانه 22بهمن به ملت شریف ایران داده شد

این هم می گذرد مردم قانع وبی ادعا

اینها را تحمل می کنند واز دستاوردهای ارزشمند نظام پاسداری با حضورشان در صحنه چشم دشمنان را کور می کنند

هرچند مسولان همه چیزشان منافع عده ای صرف وقسمت بزرگی از مردم فراموش شود

همه چیز را با دلار محاسبه کنند ارزش پولمان کاهش یابد و با اقل حقوق بسازند

صدایشان برنیاید

22 بهمن مبارک

123 1342



بدون شرح
نوشته شده در پنج شنبه 19 بهمن 1391
بازدید : 137
نویسنده : مهدی

تيمسار رياست سازمان اطلاعات

و امنيت كشور

اداره دوم- ٣٢ د

١٣٥٧/١٠/١٠

موضوع: قشريون

خبر واصله حاكيست:

مورخه

22/9/1357در ساعت ١٨٣٠

دو دستگاه خودرو شخصى كه يكى از آنان پژو به شماره ٣٥٣٢٨  تهران ل بود

در خیابان آيزنهاور با يكديگر تصادف نمودند كه به خودرو ديگر

٦٠٠٠٠ ريال خسارت وارد شد و افسر راهنمايى ضمن كشيدن كروكى تصادف

اظهار نمود، من كروكى را كشيدم ولى شما بايد پولش را از خمينى بگيريد. هر دو

راننده ناراحت شدند و راننده پژو مزبور چكى به مبلغ ٧٠٠٠٠ ريال نوشت و

اظهار داشت: فداى يك ريش خمينى و بلافاصله راننده خودرو بعدى چك را گرفته

و ضمن سوزانيدن آن در جلو جمعيت اظهار نمود فداى خمينى.

ارزيابى خبر: قابل تحقيق و بررسى است.

بندى: خيلى محرمانه

نقل از هفته نامه صبح

123 1342



22 بهمن روز نجات میهن
نوشته شده در چهار شنبه 18 بهمن 1391
بازدید : 127
نویسنده : مهدی

ایران اباد

ایران ایران رگبار مسلسلها

مشته شده با ای وای

الله الله لا اله الاالله

الله الله الله اکبر

ایران ایران

خون و مرگ وجان

بنگر که همه فریاد بنگر که همه طوفان

و...........

یادش بخیر

123 1342



بازدید : 109
نویسنده : مهدی

اماما ما ایستاده ایم ، سر تسلیم جلوی هیچ زور گوی زیاده خواه فرود نمی اوریم

اماما چه کنیم که عده ای قلیلی بر سرقدرت دعوا دارند،

گوش دلشان مهر خورده بیانات نورانی ات را فراموش کردند

اماما ما که توان جلوگیری از انحرافات خط و راه نوانی ات را نداریم

و در توان ما نیست که جلوی غارتگر و سواستفاده کننده از نامت راهت وانقلابت

را گرفته و سر جایشان بنشانیم

اماما تو خود دانی مردم بینا و بصیر و اگاه به رهبری رهبر اگاهی بخش

سر ارمانهای نظام چون کوه ایستاده اند

اماما ما سرباز تو و رهبری و ولایت بوده هستیم وخواهیم بود

از رهبری اشاره ای شود ما با تمام وجود همه بدخواهان و

طمع کاران را سر جایشان می نشانیم

اماما اینکه در نظام شکوهمند و قدرتمند اسلامی عده ای بر سر عهد و پیمانشان نماندند

و انقلاب برهه ای از زمان در برخی پستها بدست نامحرمان و نااهلان می افتد

از تو شهدای راه تو شرمنده ایم

اماما چه کنیم که برخی گوش خود پنبه کردند و تا ندای  نشوند که فرموده اید:

((مردم، دِین خودشان را به جمهوری اسلامی تاكنون ادا كردند

و به تكلیف خودشان عمل كردند.

مردم به آقای رئیس جمهور به آن شورا رأی دادند،

حالا نوبت آقایان است كه در مقابل این همه زحمتی كه آن‏ها كشیدند

و محبتی كه آن‏ها كردند و فداكاری‏ها كه آن‏ها كردند،

حالا نوبت آقایان است... نوبت شماست

كه باید این دِین را به این مردمی كه شما را نشاندند به این مسند،

دِین خودتان را عمل بكنید، ادا كنید به مردم))

123 1342



کلام نور
نوشته شده در سه شنبه 17 بهمن 1391
بازدید : 130
نویسنده : مهدی

امام شهیدان، امام خوبان، امام مظلومان، رهبر و پیشوای ایرانی و جهانی ، امام راحل فرموده اند:

((تا ملت در كار نباشد، نه از دولت و نه از استانداران كاری نمی‏آید؛ یعنی همه دستگاه‏های دولتی به استثنای ملت، كاری ازشان نمی‏آید. از این جهت، همه ما و شما آقایان و آن‏هایی كه در اختیار شما هستند، همه باید كوشش كنید كه رضایت مردم را جلب بكنید در همه امور))

اقایان مجریان ؛مدیران ، مسوولان ، رییس  و روسا ، قوای سه گانه؛ توجه توجه!!!!!!!!؟/

((دهه فجر مبارک))

123 1342



بازدید : 130
نویسنده : مهدی
123 1342



کوگوش شنوا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!
نوشته شده در دو شنبه 16 بهمن 1391
بازدید : 101
نویسنده : مهدی
123 1342



وظایف مسوولان ومردم در نظام اسلامی
نوشته شده در دو شنبه 16 بهمن 1391
بازدید : 126
نویسنده : مهدی


1- خدمت‏گذاری دولت

خدمت‏گزاری دولت در بیان رهبر فقید انقلاب چنین آمده است:

 

دولت‏ها، خدمت‏گزار مردمند.                                        

 

خدمت به خلق، خدمت به خداست.  

2-نقش مردم در تقویت نظام

((این ملت است كه آمد و شما را از این همه گرفتاری‏ها بیرون آورد و با رأی خودش، مجلس درست كرد و جمهوری اسلامی را تنفیذ كرد و رئیس جمهور درست كرد و آن‏ها هم دولت درست كردند. همه چیزهایی كه ما داریم، از این مردم است... تا این مردم را دارید، خوف این كه بتوانند به شما آسیب برسانند، هیچ نداشته باشید((.

3-هماهنگی دولت و مردم

((در رأس برنامه‏های دولت، باید این مطلب باشد كه این هماهنگی را حفظ بكنند و خیال نكنند كه ما دولت هستیم و باید مسأله‏ای را كه مطرح می‏كنیم، ملت بپذیرد؛ چه روی مصالحش باشد، چه نباشد... شما نمی‏توانید كارهایی را كه الآن در ایران هست انجام دهید، الاّ با هماهنگی با ملت. هماهنگی با ملت هم این است كه شما توجه كنید به خواست‏های این‏ها))

. 4-دولت و جلب رضایت مردم

((تا ملت در كار نباشد، نه از دولت و نه از استانداران كاری نمی‏آید؛ یعنی همه دستگاه‏های دولتی به استثنای ملت، كاری ازشان نمی‏آید. از این جهت، همه ما و شما آقایان و آن‏هایی كه در اختیار شما هستند، همه باید كوشش كنید كه رضایت مردم را جلب بكنید در همه امور))

5-مثل علی علیه‏السلام باشید!

((دولت واقعا باید با تمام قدرت، آن طوری كه علی علیه‏السلام برای محرومین دل می‏سوزاند، این هم با تمام قدرت دل بسوزاند برای محرومین؛ مثل یك پدری كه بچه‏هایش اگر گرسنه بمانند، چطور با دل افسرده دنبال این می‏رود كه آن‏ها را سیر بكند. یك دولت امیر المؤمنین باید این طور باشد))

6-حقوق مردم بر دولت

((مردم، دِین خودشان را به جمهوری اسلامی تاكنون ادا كردند و به تكلیف خودشان عمل كردند. مردم به آقای رئیس جمهور به آن شورا رأی دادند، حالا نوبت آقایان است كه در مقابل این همه زحمتی كه آن‏ها كشیدند و محبتی كه آن‏ها كردند و فداكاری‏ها كه آن‏ها كردند، حالا نوبت آقایان است... نوبت شماست كه باید این دِین را به این مردمی كه شما را نشاندند به این مسند، دِین خودتان را عمل بكنید، ادا كنید به مردم))

7- پاسخگویی

((من باید عرض كنم كه دولت ما، دولتی است كه از بس حسن نیت دارد، مسائل خودش را ذكر نمی‏كند و از اول من مكّرر این را گفته‏ام كه شما كارهایی كه می‏كنید به مردم بگویید... شما باید دائما، خدمت‏هایی را كه كردید و من می‏دانم خدمت‏های بسیار زیاد و ارزنده‏ای بوده است، این‏ها را ذكر كنید برای مردم))

8-ضرورت انتخاب صالح

((توجه داشته باشند رئیس جمهور و وكلای مجلس، از طبقه‏ای باشند كه محرومیت و مظلومیّت مستضعفان و محرومان جامعه را لمس نموده و در فكر رفاه آنان باشند؛ نه از سرمایه‏داران و زمین‏خواران و صدرنشینانِ مرّفه و غرق در لذات و شهوات، كه تلخی محرومیت و رنج گرسنگان و پا برهنگان را نمی‏توانند بفهمند)).

9- وظایف مردم

((یك كشور، وقتی آسیب می‏بیند كه ملتش بی‏تفاوت باشند. ملت همه باید حاضر باشند در مسائل سیاسی. مردم نباید كنار بروند. اگر مردم كنار بروند، همه شكست می‏خوریم. حضور شما مردم عزیز و مسلمان در صحنه است كه توطئه‏های ستمگران و حیله‏گران تاریخ را خنثی می‏كند. ))

دهه فجر مبارک

دربهار ازادی جای امام و شهدا خالی

123 1342



شادابی
نوشته شده در یک شنبه 15 بهمن 1391
بازدید : 133
نویسنده : مهدی

قیمتهامهارشد

تورم حنثی

کمکها در راه

دست گدایی رادرازکنید

7به10

هرکی بهتر کند گریه بیشتر گیرش می اید

با ان گوشت بخرید

ماشین بخرید

لبنی کنید لبتان را

مرغی کنید سفره هاتان را

شیرین کام کنید دهانتان را

ماند برنج یادتان نرود

شد میوه چند دانه ای نوبرانه سرسفره باشد

اولش بدهیهای بقال ثواب دارد

اقساط عقب مانده گناه دارد

بعدش ان بقیه

لباس بچه ها و شیرینی میهمانی بی خیال

در روید

بهانه زیاد است

ای بابا بی راهه شد حرف ماه

سلام بر دهه فجر

درود بر22 بهمن

سلام ودرود بر فجر افرینان

خسته نباشید بر مدیران پرتلاش

 

123 1342



باز به غیرت شما بنزیم به همت و غیرتتان
نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391
بازدید : 116
نویسنده : مهدی

باز دانشمندان و مهندسان و کارشناسان نظامی بی ادعا

عمل گرا و واقع بین و تلاشگر ؛ بدون هوچی گری و شعار و تبلیغ

در عمل ثابت می کنند مرد کارند

در صلح وجنگ اماده رزم  و پیکار لرزه بر جان استکبار

دست مریزاد آفرین خدا قوت امام زمان پشت و پناهتان

اگر همت و تلاشتان نبود ،جهانخواران ما را با تمام داراییمان

به همراه مدیران مملکتی بلعیده بودند

این هم اف 313

نرجس خاتون

لبیک یا امام زمان

123 1342



بی خیال همه چیز
نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391
بازدید : 109
نویسنده : مهدی

این زمانه نامهربان

نشود پیدا یک همزبان

هر،وب هوای خویش دارد

نقش ونگار بی روح وتبلیغ دارد

اگر خواهی ازادباشی مردانه باش

هوچی گری ولنگاری خود برهانیش

ما راچه به این وان بی خیالی کن

بی خیالی را باش صفای دنیایی کن

مسوول غیر تو فکر خویش یارانند

مردمند که با تورم باید بسازند

ما هم سربزیر نادید وفرهنگ و اقتصاد

بی خیال می شویم هرچه باداباد

 

123 1342



السلام علیک یا روح الله عبد صالح خدا
نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391
بازدید : 123
نویسنده : مهدی

ای روح خدا ، یادتان گرامی راه و هدفتان پر رهرو و جاویدان

ناظر بر وضع و اوضاع هستی که چگونه برخی بنام تو و انقلابت از

انقلابت و نظامت و ولی نعمتان نظام که مردم هستند استفاده نفعی و شخصی می کنند

این مردم وفادار و حامی راهت مرامت شخصیتت بوده هستند به همین خاطر است از عشق مردم به

شما عده ای برای خود کیسه دوخته اند.

السلام علیک یا روح الله

وصایای ات در گوشه گوشه اداره و سازمانها خاک می خورد

فقط در یک مناسبتی خطی اط ان برای ظاهر سازی و تشریفات خاص خوانده می شود

ما لبیک گویان به شما و جانشین برحقت بر سر پیمانمان هستیم هرگز به هیچ قیمت دست از

هدف و مرام نظام و اسلام عزیز برنمی داریم

با نه به زورگویان و ستمکاران و استکبار جهانی و داخلی و خارجی

ثابت می کنیم که چون کوهیم

فرزند روح خداییم

دل از نظام نمی کنیم

هرچند نان شبمان

را هم نتوانیم

تهیه کنیم

لبیک یا خامنه ای

123 1342



عجیب ترین عجایب
نوشته شده در جمعه 13 بهمن 1391
بازدید : 116
نویسنده : مهدی

ممنون تشکر چند شغله

ندارد

اشکال

شرعی

قانونی

اشکال

از جوانان

بیکاره

 

123 1342



34ساله شد
نوشته شده در پنج شنبه 12 بهمن 1391
بازدید : 148
نویسنده : مهدی

همان طور عمری گذشت نسلی به نسل دیگر 33 سال از انقلاب هم گذشت یادگار امام رهبر جهانیان  آن که بیانش کلامش نافذ بود دنیا را می ارزاند

آن که همه حساب می بردند آن کسی که در آن زمان هیچ کس به امریکا نمی توانست بگوید بالای چشت ابروست فرمود امریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند

پیروان و یاران ایثارگرخوبی داشت سربازانش سن و سال نمی شناخت گوش بفرمان بودند سرما و گرما و نداری مشکلات اقتصادی سیاسی مالی رابهانه نمی کردند

درهمه حال درهرشرایطی گوش به فرمان از جان مایه می گذاشتند . از جان گذشتند به لقا الله پیوستند جاودانه شدند کار حسینی کردند

ما چه کردیم توانستیم پیام رسان خوبی باشیم کار زینبی بکنیم . فرهنگمان و اخلاقمان و رفتارمان، اقتصادمان سیاستمان همه در مسیر اهداف امام وانقلاب امام پیش می رود

درهرکلامش یادی از کوخ نشینان و فقرا می کرد هرگز از وضع معیشت انان غافل نبود .

ما الان در کجای کاریم فاصله طبقاتی روز بروز بیشتر غنی غنی تر فقیر فقیر تر سواستفاده ها بیشتر قدرت و حکومت دست نااهلان و نامردان پشت میز نشین ها از نظام و خط نظام و محرومان غافل دنبال زراندوزی جیب بری و کیسه دوزی برای مال مردم هستند.

اخبار مایوس کننده هرشب و روز گرانی تورم مهار ناپذیر و همه همه در جهت فشار به طبقه ضعیف وولی نعمتان این انقلابند

بزرگان به فکر ریاست ، مقام و پستند فرصتی دست داد از بیت المال و بودجه و اعتبارات صرف تبلیغ و گرفتن پستهای بیشتر و بیشترند سیری ناپذیرند

شعارهای انقلاب عوض شده اینها شیفتگان و تنشنگان قدرتند نه خدمت یادشان بخیر

فرمود آن پیر چماران نگذارید این انقلاب دست نامحرمان و نااهلان بافتد . تانفسهای اخرهم فکر مردم و نظام و انقلاب بود. بیایید دست به دست بداده بدور از اختلاف و دعوای قدرت و جاه ومقام ،،انقلاب و نظام را به رهبری امام خامنه ای جانشین برحق آن پیر جماران ،در مسیر درست واقعی هدایت تا به دست صاحب اصلیش برسد انشالله

 

123 1342



اغاز دهه فجر انقلاب اسلامی مبارکباد
نوشته شده در چهار شنبه 11 بهمن 1391
بازدید : 127
نویسنده : مهدی

در آستانه سالگرد انقلاب شکوهمند اسلامی ایران به رهبری زعیم و پیشوای عالیقدر جهان اسلام امام خمینی رحمه الله علیه ، قرار داریم این پیروزی ها را مدیون خون هزاران شهید، مجروح و جانبازیم ، آغز ایام الله دهه فجر انقلاب اسلامی برفجرآفرینان انقلاب، و حافظان و نگهبانان هویت و ارزشهای انقلاب اسلامی مبارک باد

 

**********مبارک بادمبارک باد************

/////////12بهمن ورود امام به میهن اسلامی گرامی باد//////////

 

امام خمینی رحمه الله علیه:

چنانچه‌ دنيا در مقابل‌ دين‌ ما بايستد ما نيز در مقابل‌ همه‌آنها مي‌ايستيم‌

 

123 1342



در این عیدبزرگ تقدیمتان باد
نوشته شده در سه شنبه 10 بهمن 1391
بازدید : 114
نویسنده : مهدی

***********************************************************

 

 

 

123 1342



گ
نوشته شده در سه شنبه 10 بهمن 1391
بازدید : 132
نویسنده : مهدی

123 1342



لبیک یا رسول الله ،لبیک اللهم لک لبیک
نوشته شده در یک شنبه 8 بهمن 1391
بازدید : 148
نویسنده : مهدی

می شود خدا قسمت مارا هم بکند این قدرت و توانایی را به ما عنایت بفرماید مل هم بتوانیم به زیارت خانه خدا قبر مطهر و نورانی رسول خدا ، امامام معصوم خفته در قبر بقیع ، مشرف شویم .

یا رسول الله شدنی است ؟.

با این اوضاع و احوال مملکت و مملکت داری ، احتمالش ضعیف و سخت است.

شب از ترس اینکه بلند شوی ببینی قیمت صدبرابر گرانتر شده است . انسان خوابش نمی برد

نان شب و هزینه جاری زندگی با این چندر گاز حق و حقوق همه اه و ناله دارند .

ما کجا زیارت خانه خدا کجا؟ از دور سلامی می کنیم و دعا می کنیم و شفاعت می طلبیم عذر می خواهیم و بس

باشد که شفیع ما باشند در پیش خدا از گناهانم در گذرد . آگاه هست از دل و درون ما عاشقان زیارت دیگر نیاز به بیان حرف دل نیست . خدا اگر صلاح داند می داند ما را چگونه به خانه اش و قبرمعصومین مقربش برساند

با این امید زنده ایم و زندگی می کنیم ناامید ازتوجهات درگاهش نیستیم .

**********السلام علیک یا رسول الله*********

رسول خدا(ص):

همانا خداوند بلند مرتبه حرام می گرداند آتش جهنم را بر کسی که " لا اله الا الله " را بگوید و به مفهوم آن عمل نماید و صرفاً منظورش رضای خدا باشد.

وفرموده اند:

وقتی خداوند بنده ای را دوست دارد، دنیا را از او منع می کند چنانکه شما مریض خویش را از نوشیدن آب منع می کنید.

میلاد نبی اکرم (ص) و حضرت امام جعفر صادق(ع) مبارک

123 1342



قسمت پنجم قصه هم ولایتی مرحمت ما
نوشته شده در شنبه 7 بهمن 1391
بازدید : 168
نویسنده : مهدی

من تقریبا حالا چندماه بالا و پایین 14 سالم بود. بزرگ شده بودم احساس مسولیت بیشتری می کردم . سال 55بود. گوسفند چرا بردن بیشتر کار من بود. ضمن اینکه در جمع اوری گندم و علوفه هم باید کمک می کردم. فصل بهار بعد از مدرسه که می رفتیم خانه در ییلاق هنوز علوفه ها جمع نشده بود بوی گل و علوفه و سرسبزی چشم نواز بود.

چرای گوسفند در زمانی که علوفه و سرسبزی باشد دلچسب و راحت است، وای روزی که چمنزارها تبدیل به کویر شود و خشک و بی علف خیلی سخت می شود .

در حین چرای گوسفند معمولا آخر پاییز که شیرگوسفندان خشک می شود .دیرتر به اغل برگردانده می شوند . لذا نهار را باید بیرون در کنار گوسفند میل کرد. نان خشک با پنیر خشک موقع صبح خوب است ،ولی برای نهار بماند خوردنش سخت تر می شود. ناچار از گوسفندان شیر ده که مقداری شیر داشتند می دوشیدیم و اتش روشن می کردیم در یک کاسه فلزی گرم کرده نان را باان با اشتهای اشرافی گری میل می فرمودیم . حتی شاه هم چنین غذایی نخورده بود که بگویم شاهانه بود . چه برسد به رییس جمهور ما

باید برای ادامه درس و راهنمایی اماده می شدم . دوباره فصل تحصیل شهر رفتن فرا رسیده بود . رفتیم شهر و ثبت نام در یک مدرسه راهنمایی و اجاره خانه کنار رودخانه از همان هم محلی که قبلا تعریفش شد

آخرهای سال تحصیلی سوم راهنمایی بودم تنها برادربزگتراز من که مجرد بود تمام کارها برعهده او بود هم به خدمت سربازی فراخوانده شد .مادرم تنهایی کارها را انجام می داد . برخی کارها را برادران بزرگترکه برای خود خانه و زندگی داشتند کمک می کردند. من که قادر نبودم کارهای سخت تری انجام بدهم کار می کردم ولی زود خسته می شدم کارم بجایی نمی رسید.یکی از سه خواهرانم خانه مجرد بود همان زمان یک خواستگار برایش آمد و کار ردیف شد و ان سال به کمک اقوام داماد کار مزرعه و برداشت انجام شد.

به خاطر وقوع انقلاب ؛ مدارس تعطیل شد من مدتی هم بیشتر در خانه بودم. آخرهای زمستان بود که یک بار به شهر آمدم و پوسترهای امام چند تایی گرفتم بردم. معمولا آخر زمستان علوفه رو به اتمام می شود برای سیر کردن شکم گاو و گوسفند باید مسافتها طی کرد و آنها را بجایی رساند تا تغذیه کنند . من هم همراه دیگران باگوسفندان بالای یک کوهی تک و تنها بودم سوت و کور هیچ صدای ادمی زادی نبود.

یکبار دیدم گوسفندان فرار کردند نگاه کردم دیدم دو تاگرگ گرسنه وحشی یکی از گوسفندها را گرفتند رو هوایکی از سر،دیگر ازدمش داد زدم ،فریاد زدم ،ولی خوب اطراف کسی نبود به کمکم بیاید . از روستا هم اگر صدایم را می شنیدند هم نمی امدند تا بالای قله می رسیدند کار از کار گذشته بود .

گوسفندها همه سرازیری به طرف روستا فرار کردند من با داد و فریاد گرگها را تا مسیری دنبال کردم ودیدم که درحال فرار گوسفند را تکه پاره کردندوبرگشتم رفتم بقیه گوسفندها را به طرف روستا حرکت دادم

یک روز هم به همراه پسر دایی ام در یک کوهپایه ای باهم بودیم آن گوسفندانش کمی پایین تر از من بود من از وی کوچکتر بودم غروب کوهپایه ،بدون هیچ سروصدایی ترسناک است .من بوته ای را به شکل گرگ می دیدم بنده خدا را صدا می کردم سربالایی نفس زنان می آمد نگاه می کرد می گفت باباجان آن که گرگ نیست یک بوته درخت است.

چون انقلاب شده بود برادرم هم بنا بدستور پادگان را زودتر ترک و منقضی شد.

تابستان آن سال کمی با برادرم سر مسایل بی خود حرفمان شد روستا و ییلاق را ترک کرده وارد شهر شدم و رفتم پیش پسر خاله ام کارگری کردم . روزی 30 تومان . مبلغی پول جمع کردم فصل تحصیل رسید در رشته علوم تجربی ثبت نام کردم. اینبار با پسر دایی ام که خانه ای در شهر ساخته بودند ماندم . حرفی از کرایه نشده بود. یک روز پسر دایی ام گفت پدرم می گوید فلانی کرایه نمی دهد مفتی در خانه نشسته ؛ گفت من یک ضبظ خریده بودم گفتم چرا این را با پول ان خریدم . تشکر کردم دستم خالی بود بعد از مدتی بیست تومان به وی دادم .

بعد از مدتی خانه ای دیگری تنهایی اجاره کردم از همان فرد هم محلی مان که خانه های کوچک برای اجاره داشت ولی این بار کمی فرق داشت . فرقش این بود که خانه گلی کنار رودخانه روی سنک و زباله ساخته بود یک لامپ از خانه اش انجا کشیده بود من همان را اجاره کردم .

من درس خوان بودم مدرسه که می رفتم می گفتند ضبظ صوت آمد.

بادبیران زیاد جوش نمی خوردم ساده و خجالتی بودم یک روز شیمی را 19 شده بودم دبیرمان که مرا نمی شناخت شک کرد ، دانش  آموزان گفتند آقای دبیر فلانی زرنگ است.

انقلاب شده بود من با بسیج همکاری داشتم . زمان اعزام نیرو و یا اعدام اراذل و منافقین دنبالم می امدند که با ماشین بلدگودار جار بزنم تبلیغ کنم. امکانات نبود یک ماشین پیکان بلندگودار کلانتری داشت بعضی موقع باآن می رفتم برای تبلیغ و برخی موقع با ماشین اتش نشانی.

در تحصنات و اجتماعات ،تظاهرات شرکت می کردم. حتی زمانی هم که کار کارگری می کردم در اوقات تابستان یا تعطیلات ، از هر فرصت پیش آمده استفاده می کردم با مشاهده تظاهرات در هرشهری که بودم شرکت می کردم . روزی همراه پسر دایی ام از کار برمی گشتیم می دانید که کار کارگری زیر دست بنا چقدر سخت هست ولی بااین حال وقتی دیدم عده با سرعت دوان دوان به طرفی در حرکتند ، من هم افتادم دنبالشان پسر دایی ام متوجه شده بود یک بار صدایی شنیدم دیدم پسر دایی ام دنبال من می دود تا مرا بگیرد مانع شود و امد و نگذاشت ادامه بدهم .

یک روز روز جمعه بود میدان کارگری مانده بودم یکی امد مرا برای کار برد. مکانهایی در هر شهری هست مثل میدان ريایا چهار راه که کارگران روزکار در آنجا جمع می شوند تا با کارفرمایی یا افرادی که دنبال کار گرند آن روز را بروندسرکار .

من لباس مخصوص کار داشتم عوض کردم گفت اهنهای خانه ای که درحال ساخت بود را باید ضد زنگ بزنی شوت و رنگ گرفتم شروع کردم.

یک پسر هم سن و سال مرا داشت مثل اکثر پسرهای امروزی نونور و لوس و درس نخوان بود از حرفهای پدر فهمیدم .

فکر می کردند من فقط یک کار گر صرف هستم سوال و جواب پیش آمد من گفتم درحال تحصیلم فقط برای کمک خرجی تعطیلات را کار می کنم. پسرش را صدا کرد گفت مثل تودارد درس می خواند وکار هم می کند خجالت نمی کشی؟

زمان تحصیل هیچ گونه وسایل کمک آموزشی و یا رسانه خبری دراختیار نداشتیم سالهای آخر بود یک رادیو دوموج پیداکرده بودم ومعملا هم خراب بود بیشتر از دستکاری های من بود باز می کردم کنجکاوی می کردم خراب می شد دوبار درست می کردم از ان استفاده می کردم

اولین وسیله صوتی که دیدم زمانی بود که سپاه دانش به روستای ما امده بود با خود یک گرامافون اورده بود . سپاه دانش در خانه دایی ام ساکن بود . باپسر دایی ام به خانه شان رفته بودم انجا با گرامافون و صفحه اشنا شدم.

ضبط را هم ندیده بودم یک روزی یک دیگر از پسر دایی های از یک شهری یک ضبطی خریده بود . فقط می دانستند که نوار داخلش بزارند یکی حرف بزند ان دوبار تکرار می کند . می گفتند فلانی چیزی اورده اگر بخوانی حرف بزنی آن هم ادای تورا درمی اورد

روستا ما محلی بود که اطراف آثار باستانی زیاد بود مدتی مردم افتاده بودند جان گورهای قدیمی هرجا سنگی ، شبیه قبر یا صافی می دیدند آنجا را می کندند ما که بجه بودیم چیزی نمی دانستیم ولی خیلی از اینکار وضعشان را خوب کردند . یک روزی تعدادی از شهرهای دیگر که زبان محلی مارا نداشتند و کمتر کسی هم درمحل ما با زبانشان آشنا بودِ، دستگاهای عتیقه یاب و غیره با خود آورده بودند تا با شناسایی مکانهای باستانی دقیق بکنند و به هدف بزنند . یک جایی را وسیع کندند و مردم کلی کار کردند . چیزهایی هم پیدا کردند رفتند خرد کنند برگردند ، که دیگر خبری از انان نشد.

آنان یک نوجوانی می خواستند که در ازمایشات انان شرکت کند و به انان در یافتن مکان دقیق کمک کند. آزمایش اینطور بود که باید به آینه نگاه می کردی آنان وردی که می خوانند هرچه می دیدی بدون حرکتی به انان می گفتی.

هیچکدام از بچه ها واجد شرایط نشدند من را بردند که مورد تایید و قبول شد . من هم خجالتی و ترسو و زبان نابلد مجبور شدم و نشستم پیششان زول زدم به ایینه و تهدید کردند اگر موقع حرف زدن تکان بخورم مرا خواهند زد.

 

شروع به ورد خوانی کردند من همه در ایینه دیدم کسانی بیل به دست امدند و شروع به کندن کردند و چیزهایی کشف شد  و برای انان توضیح دادم با کلمات شکسته ، اما از آن قسمت که زیر طویله دایی من بود چیزی پیدا نشد . یعنی انها تقریبا دیگر در رفتند با همان که پیدا شده بود بقیه سرکاری بود .

123 1342



جمعه است پیش بسوی نماز جمعه
نوشته شده در جمعه 6 بهمن 1391
بازدید : 114
نویسنده : مهدی

السلام علیک یا رسول الله

رحمه للعالمین

***لبیک یارسول الله******

ایام ولادت خاتم انبیا رسول خدا،نبی اکرم حضرت محمد(ص)

و هفته وحدت برتمامی مسلمین مبارک باد         

123 1342



قسمت چهارم داستان زندگی مرحمت ما
نوشته شده در چهار شنبه 4 بهمن 1391
بازدید : 325
نویسنده : مهدی

همانطورکه گفته شد ما روستایی ها به کمک هم نیاز داشتیم . کار روستا به کمک قدرت بازوست تا تفکر و قلم و پشت میز نشینی باید شب و روز تلاش کرد. لذا از کودک خرد سال گرفته تا پیرمردی که توان حرکت دارد باید کار کند و سن و سال هم نمی شناسد.

بازگشت من به روستا درس در پیش سپاه دانش یک نوید خوبی برای خانواده بود. ولی برای من زیاد خوشایند نبود چون از کار روی زمین اربابها و پزدادن و فخر فروشی عده ای بخصوص دایی هایم بیزار بودم . دنبال بهانه فرار از روستا بودم . دل خوشی از روستا و خویشان نداشتم . با همه اوصاف مجبور بودم برگردم درکنار کار خانه درس را ادامه دهم.

مادری داشتم مهربان ، دلسوز، کاری وازخود گذشته ، اجازه کار را به کسی نمی داد مخصوصا به منی که اخرین فرزند خانواده بود وبسیار دوستم می داشت. مادر همه روستاییان بود. زن همه فن حریف از درمان روستایی، مامایی گرفته تا انواع آشپزی ها چه در عروسی یا در عزا تقریبا روستاهای دور و نزدیک جهت کمک از وی پیشش می آمدند .

بسیار هم با فکر و آینده نگر آخرین عمرش بود دید همه بچه ها یکی پس از دیگری ترکش می کنند و می روند سر خانه و زندگی کل دارایی اش که سه گوسفند بود به دامادمان داد گفت پس مرگم هزینه دفن و کفنم بکن . گفته بود از سه بیشتر شده مال خودت کمتر هم شد من همین سه تا را می خواهم که برام هزینه کن. سرزنده و سرحال بود ولی اجل ومرگ گیر و جوان نمی شناسد . سرطان اجازه عمر بیشتری نداد و از پیشم رفت .

بگذریم برگردیم به قصه های خودمان ماکه تابستان به قسمت بالاتر کوه و خوش آب و هوا می رفتیم . مواقعی می شد که پنیرواینها زیاد می شد. از پنیر تازه بدست امده کوکویی درست می کردیم که بسیار خوشمزه بود . چون زیاد خورده بودیم کوکو معروف شده بود به کوکوملی ،اسم من را در خانه به طنز و شوخی جهت اذیت ملی صدا می کردند .

ییلاق بالا دست ان زمان البته دارای اب وهوای خوب ،رودخانه های پرآب داشت مثل امروز آب و چمنها که قروق شده هرکسی مکانی را برای خود اشغال کرده نبود. سرسبز برای گشت دور زدنها بود. قارچهای طبیعی خودرو خوشمزه بود. زرد صخره دیدنی داشت سفید ه روده پرآب و پیچ و خم با صفایی داشت . ما ضمن کار خسته کننده از این طبیعت بهره مند بوده بادیدن آنها خستگی را فراموش می کردیم.

پاییز و زمستان می آمدیم پایین تر من باید کمی زودتر می آمدم تا به مدرسه می رفتم . بارها باید مسافت سربالایی کو 5،6 کیلومتری رامی رفتیم و غروب برمی گشتم .

چه تحرکی چه حالی داشتیم . مدرسه ما مکان خاصی نداشت سال اول که دوم ابتدایی و اول باهم بودیم در خانه ها و طویله های خالی کلاس برپزار می شد . دوسال بعد مدرسه یک کلاسه با گل درست کردند که یک اتاق مال سپاه دانش بود ودک کلاس هم برای دانش آموزان 4 مقطع باهم. من که درسها را همه راخوب بلد بودم در نبود سپاه دانش کلاس دایر بود و من درس می دادم وکلاس را اداره می کردم. دوسالی هم تغذیه می دادند مثل شیر دانش امزی فعلی که یک بار می دهند و بعد خبری نمی شود . آنموقع سروقت حتی به ییلاق ما هم می رسید وآنهم مقطعی بود و بین را برخی گم گور می شد . تغذیه شامل کلوچه ،پنیرزرد خارجی، اجیرفشرده و خرما و ازاینها. خیلی خوشمزه بودند .میوه هم گاها می دادند.

3سال در روستا درسم تمام شد کلاس 5 را باید شهر می آمدم.دوباره بدبختیها شروع شد کجا بمانم ، چکار کنم ؟؟

برای ادامه تحصیل و ثبت نام آمدم شهرتنها نبودم افرادی هم بودند که در شهر جایی نداشتند . توهمان مدرسه ای که کلاس اول را خوانده بودم ثبت نام کردم . خانه ای را ار مردی که از روستا به شهر رفته با کارگری جایی را خریده منزلی را با اتاقهای کوچک ساخته بود با دوستان هم روستایی اجاره کردیم. من و برادر زاده و پسر دایی و چند نفر هم روستایی هرکدام اتاقی را با دو سه نفری ماهانه 5تومان اجاره کردیم .

سال 1355 بود . معلمی داشتیم بسیار خشن هم در کلاس هم در خانه مستاجر دایی من بود . من ارتباط زیادی با دایی هایم نداشتم ولی مدتی این دایی من که نزدیک بود  رفت و آمد داشتم . معلم ام را در برخورد با خانواده وزنش ؛ کتک کاری هایش را با کمر بند مشاهده می کردم. وی از این موضوع ناراحت بود یک روزی از من خواست خانه دایی ام نروم . بهانه اش این بود که من از درس خواندن عقب می افتم . نفس عمل و نصایحه اش خوب بود ولی نیتش چیز دیگر بود. در هرصورت من هم اطاعت کردم و رفت و امدم را قطع کردم.

در کلاس در من که مبصل کلاس بودم . وقتی می خواست کسی را تنبیه کند روی میز می خواباند من پاهایش را می گرفتم او با چوب و خط کش می افتاد جان دانش اموز بیچاره.

من درس خوان بودم نمراتم خوب بود ولی معلم ما در دادن نمره خیلی سختگیر و خسیس بود . به همین خاطر یک روز بچه های کلاس در حمایت از من مبصل کلاس از معلم خواستند که به من نمره کافی را بدهد . می گفتند کلاس دیگر مبصلشان نمرات بیشتری گرفته در صورتی که مبصل ما زرنگ تر است . آنهم چون آدم ساده ای بود نمره رفتار مرا بیست داد و در نمرات شفاهی هم آنهایی را که کمتر بود برد بالا ؛ کتبی ها را کم نمی گرفتم همه بیست بود.

تغذیه هم می دادند من مسوول پخش تغذیه بودم موقعی می شد که تغذیه اضافه بیاورم . یک یا دوتا کلوچه معلم تعارف می کردم نمی گرفت برای خودم برمی داشتم شاید نهار صبحانه ام هم همان می شد .بعضی از بچه ها شیطنت می کردند می رفتند پیش معلم خبر چینی می کردند . معلم علاقه ای ویژه به من داشت درجوابشان می گفت مگر مال بابای شما را می خورد . زحمت می کشد بیشتر هم می خورد.

زمانی پیش می امد که در کلاس درس در حل مسله ریاضی معلم گیر می کرد . بچه به اتفاق می گفتند آقا معلم مبصل بلد بزار حل کند. می رفتم حل می کردم مورد تشویق دانش آموزان قرار می گرفتم . معلم گاها براحتی می پذیرفت و برخی موقع هم می گفت از راه دیگر من می خواستم حل کنم.

سال پنجم هم به هر صورت تمام شد. در اخرین سال بود که کتاب عظمت بازیافته از سوی دفتر هویدا با یک نامه تقدیر برایم ارسال شد.  کتاب شامل زندگی تصویری شاه و خانواده اش به همراه توضیحات مختصر بود.

برای تامین مخارج و هزینه ضمن اینکه برادرم کمک می کرد خودم روزهای جمعه بعضی روزها می رفتم کارگری.

سال تحصیلی که تمام شد رفتیم به سوی ییلاق و کار و کشاورزی و دامداری تابستانی

 

 

 


123 1342



قسمت سوم داستان زندگی مرحمت
نوشته شده در سه شنبه 3 بهمن 1391
بازدید : 171
نویسنده : مهدی


 

 

من که دیگر سر از پا نمی شناختم بی توجه به فقر و بی پولی فقط دنبال این بودم که هرقیمتی شده خودم را از روستا و مشکلات و بدبختیهای ان زمان رها کرده بیایم شهر درس بخوانم منتظر سرنوشتم باشم چگونه رقم می خورد

لذا وعده های پدرم که ساده و متدین و قران خوان بوده ولی بی سواد , مرا تشویق به خواندن قران در روستای همجوار کرد تا از رفتن به شهر و درس منصرف شوم ولی من دیگر تصمیم را گرفته بودم. من هم ادم تقریبا مذهبی بچه مقید و خجالتی و ساده بودم ودنبال فراگیری نماز قران هم بودم . می رفتم خانه برادر بزرگم پشت سرش می ماندم نماز می خواندم ولی ایشان انقدر سریع بلند و نشست می کرد که اصلا نمی فهمیدم چه می گوید. فقط من باهمان سرعت به تبعیت از وی ادا درمی اوردم .

بالاخره وقت موعود رسیده بود همه انهایی که وقت تحصلشان بود به سوی شهر راهی شدند. من هم که دست خالی بودم پولی در بساط نبوده ؛ در روستا همه مصرف ان زمان ما سیب زمینی ]نان از گندم تولیدی خود ,مرغ و جوجه پرورشی خودمان بود.

پنیر و ماست همه چیز از خودمان بود چیزی را که مثل ظروف مسی,میلامین و پلاستیک وغیره ویا شوینده هارا هم بصورت مبادله کالا به کالا از فروشنده های سیار تهیه می کردیم . بنابراین هیچ پولی نداشتیم . با دست خالی جیب خالی فقط به امید دوستم که در شهر بود وتابستانها به ییلاق می امدند و با ما همسایه می شدند که در خانه شان بمانم دل خوش بودم. زمینی را که در ییلاق هم داشتیم بنوعی مال آنها بود ما بهره سالانه به انان می دادیم .

پسر داییهایم که وضع خوبی داشتند با باری از وسایل با اسب و قاطر راه افتادند من هم دنبال انها راهی شهر شدم . اولین سفر بود راه را هم بلد نبودم.

در استانه فصل پاییز, راه خاکی؛ رودخانه های سیل اسا بدون پل گذری؛35 کیلو متر راه ولی شوق رفتن اینهارا نمی دیدم

مسافتی را طی کردیم از چندرودخانه فرعی کم اب عبورنمودیم رسیدیم به جایی که رودخانه ها به پیوسته بود ابش بیشتر و هیچ چوب و تنه درختی همبرای عبور نبود . من خسته در استانه ورود به شهر مانده بودم چه کنم . اسبها را زدند به اب یکی پس از دیگری رفتند مردم داد می زدند از یکی از قاط یا اسب اویزان شو خودت برسان اینور رودخانه و آب هم اسبها را به حرکت در می آورد و با خود چند متری جلو می برد .

دیدم همه رفتند داره اخرش هم می رود که دل زدم به دریا پریدم روی دم قاطری که یک دختر سوارش بود اویزان از دم قاطرخود را به ان طرف رود رساندم . تقریبا دیگر رسیده بودیم تمام شده بود حال باید در شهر برای مکان و پگونگی پیدا کردن مدرسه و ثبت نام فکر می کردم .

رسیدیم دیگر شب شده بود ,جایی برای ماندن نداشتم البته ناگفته نماند من داییهایم در شهر و اطراف ان از پولداران ومالکان بزرگ به حساب می امدند . ولی خیری نداشتند . عاطفه محبت داییانه ای نداشتند سرد و یخ زده بودند مثل فریزر.

لذا امید به انان نداشتم یادم نیست شب را کجا ودر خانه کدام سپری کردم وفردایش خودم را به دوست و خانواده شان رساندم. تاعمردارم مدیونشان هستم ودعاگو .

خانه این اشنای بهتر از فامیلهای ما هم تا شهر 8کیلومتر بود. من هر روز این راه را باید پیاده می امدم وپیاده برمی گشتم و البته مهم نبود همه ان موقع همین وضع را داشتند .

تعداد کمی موتور بود بقیه بزرگ و کوچک پیاده این مسیر را طی می کردند.

من هیکلی بودم نسبت به بجه ها و همکلاسیها از همه بزرگتر بودم . مدرسه که ثبت نام کردم حامی ام پسر دایی ام بود که مدرسه نیاز داشت ایشان کارها را ردیف می کرد . امضا و از این قبیل کارهای اداری.

ثبت نام کردیم و مدرسه ای شدیم و شدیم مبصل کلاس اول.

برای اصلاح موی سر وخرج جزیی مداد و دفتر هم پولش را همان خانواده می داد . خدا رحمت کند مادر دوستم را یک ریال می داد سرم را اصلاح می کردم و یا یک نان و انگور و چنیری باآن نوش جان می کردمو

 

یک سال اول ابتدایی در شهر گذشت و برای سال دوم و سوم وچهارم به روستای ییلاقی ما سپاه دانش آمد


123 1342



ادامه
نوشته شده در دو شنبه 2 بهمن 1391
بازدید : 162
نویسنده : مهدی

ادامه  داستان زندگی مرحمت روستا زاده

من متولد روستای دورافتاده در ییلاقا ت در فاصله 35 کیلومتری مرکز شهرفاقد هرگونه امکانات رفاهی بوده به دنیا آمدم

رفای خوش نشینی امکانات امروزه نبود ولی صفا و صمیمیت و یکدلی و همیاری ؛ نوع دوستی رفت آمد های شبانه ؛ شب نشینی و خوشی بود .

درکار خیر و شر کمک هم دیگر بودند از هم غافل حتی برای یک نیم روز نبودند. من در خانواده شلوغ 11 نفری بزرگ شدم مثل تمام خانواده روستایی پرجمعیت ؛ تا آنجا که یادم هست ؛ یک خانه گلی داشتیم یک اتاق داشت ویک انباری مانند دیگر برای پخت و پزوتنوری هم در حیاط خانه مان برای پخت نان وای چه لذتی داشت که نان از تنور بیرون می آمد دور مادرمان را می گرفتیم نان تازه می خواستیم خالی خالی می خوردیم مثل پیتزای امروز و بهتر ازآن مزه می داد

آنطور که برایم تعریف شده تولد من تقریبا یک سال بعد از ازدواج بزرگترین برادرم بوده است. پسرش تقریبا بامن هم سن می باشد

من به 6 سالگی که رسیدم برخی کارهایم و حرکتهای یادم می اید. از همان بجگی کمک خانه بودم . در کشاورزی که گندم دیم بود ومحصول خیلی ناچیز می داد ولی بابرکت بود همراهشان بودم

درنگهداری وچرای دام گوسفند وگاودنبالشان بودم. جمع اوری علوفه کمک می کردم علوفه ها را از چند کیلومتری علفزار تا دم در خانه و طویله با اسب حمل می کردند . من هم دنبال اسب بار شده همراه دیگران کمک می کردم/ به یکی از برادرانم خیلی وابسته شده بودم.هرجا می رفت دنبالش راه می افتادم و گریه می کردم. دومین برادر بزرگترخانه بود خدا رحمتش کند.

ما در خود ییلاقمان که خانه های ثابت داشتیم تابستانه بالاترمی رفتیم چادر می زدیم. ییلاق و قشلاق می کردیم . بهار که می شد گاو گوسفندها را به چراگاههای بلند تر می بردیم. مدتی به قلعه خرمن و گیله کاکو؛ بعدش مکان تغیی یافت به طرف شله یور و چورون

این روال زندگی ام طی شد هفت سالم بود که فردی قران سوادی پیدا شد و مکتبخانه ای دایر کرد من رفتم مکتبخانه و کمی قرآن یادگرفتیم و حروف الفبا آموختیم . استعداد خوبی داشتم زودی چیزهایی را اموختم. وای فلک زدن مکتبدار برخی بچه هرپز یادم نمی رود پاهایش را می بست چه چوبی می زد .

واما اصل سرنوشت وزندگی ام از این به بعد است که بجه هایکی پس از دیگری برای تحصیل روانه شهر می شدند. خانواده من نسبت به انها توانایی مالی کمتری داشت . قاد به پرداخت هزینه تحصیل در شهر را نداشت.پدر ومادرم پیربودند من اخرین بچه بودم.

اما با حرکت بچه به طرف شهر من هم که شوق شهر از یک طرف و علاقه ام به درس خواندن از طرف دیگر و

دوست داشتم به هر طریقی به شر برسم درس بخوانم . هشت سالم بود داشت دیر می شد زدم به گریه و ادامه دارد

123 1342



داستان بچگی ها
نوشته شده در دو شنبه 2 بهمن 1391
بازدید : 121
نویسنده : مهدی

من متولد روستایم با مرکز شهر 35 کیلومتر فاصله دارد . منطقه خوش اب و هوا ومعتدل و کوهستانیست

بماند کدام منطقه کدام استان کدام شهر؟ وقتش میگم فعلا هرکس حدس زد جایزه دارد.

قصه من واقعیتی است که معمولا در زمان گذشته کم وبیش همه روستاییان و بچه های روستا سختی های آن را چشیده و کم وکسری ها فقر و نداری را شنیده وبزرگترها دیده وبرایشان ملموستر است

کمبود ونارساییها؛ نبود امکانات , جاده روستایی مالرو؛ نبود پل روی رودخانه های سیل آسا؛ گذر از رودخانه ها با ترس و لرز از روی تنه درخت, اویزان شدن از دم اسب, پیاده روی یک رو 35 کیلومتر تا رسیدن شهر همه از نشانه های دوران گذشته حدود 40 سال پیش است . قبلش را که خدا می داند.

قصه ای که تعریف می شود  مربوط به آشنایی هست شرح زندگی اش را برایم نوشته تا من هم برایتان نقل کنم

لذت ببرید درس بگیرید جوانان قدر امروز رفا و امکانات موجود را بدانند . از این همه نعمات فراوان و امکانات در اختیار دارند برای رشد و تعالی و ارتقا علم و هنرودانش نهایت استفاده و تلاش را بکنند.

زندگی و دنیا فراز و نشیب دارد هر پیشرفتی نیازمند تحمل سختی هاست . هرزمان و مکان هم مشکلات مربوط به خوش را دارد. امروزه امکانات به وفور بروزش و مدرنیزه شده در اختیار اکثریت قرار دارد . از تلویزیون ؛ ماهوار؛ گرفته تا موبایل و انترنت و غیره.

ولی ۀن زمان که زیاد هم زمان دوری نیست داشتن ضبظ صوت و رادیو یک کلاس بالا بود از جمله لوازم تجملی که در هر خانه ای یافت نمی شد . حا بگذریم که در برخی شهرها استانهای بزرگ اینها زودتر وارد خانه هاشد من از شهر و روستای خود می گویم . از قول کسی که در کنار من بوده وهست خود زمان را درک کرده است

من بعد زبان حال صاحب قصه زندگی من را با نام مرحمت خواهید شناخت شرح حال زندگی مرحمت از سال 42 که متولد شده تا حال که به تدریج در ایام مختلف وقت شد خواهم نگاشت البته با اجازه مرحمت .

مرحمت قصه من متولد 42 است در روستای به نام .....در 35 کیلومتری شهرستان......

ادامه دار.

123 1342



السلام علیک یا ابا صالح المهدی عجل علی ظهورک
نوشته شده در یک شنبه 1 بهمن 1391
بازدید : 112
نویسنده : مهدی

 

 

 

 

اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

*********************************************

****************

 

123 1342



الهم عجل علی ظهورک
نوشته شده در یک شنبه 1 بهمن 1391
بازدید : 114
نویسنده : مهدی

الهم صلی علی محمد وال محمد

وعجل علی ظهورک

*****

123 1342